
چطور همه چیز از یک علاقه ساده شروع شد؟
از کودکی همیشه عاشق رنگها، شکلها و داستانهایی بودم که میشد با یک تصویر ساده گفت. به یاد دارم وقتی اولین بار دیدم چطور یک پوستر تبلیغاتی میتواند توجه همه را جلب کند و پیامی قوی انتقال دهد، دلم لرزید. این فقط جذاب نبود؛ برای من یک زبان جدید بود. زبانی که با آن میتوانستم احساساتم را بیان کنم و دنیای اطرافم را بهتر درک کنم.
در دانشگاه که وارد رشته طراحی گرافیک شدم، این علاقه به شکل جدیتری دنبال شد. نرمافزارهای فتوشاپ، ایلوستریتور و حتی طراحی سهبعدی، دنیایی نو پیش رویم باز کردند. هر روز که میگذشت، بیشتر متوجه میشدم طراحی یعنی خلق چیزهایی که فقط دیده نمیشوند، بلکه حس میشوند. این شد که تصمیم گرفتم طراحی گرافیک را نه فقط به عنوان یک کار، بلکه به عنوان سبک زندگیام انتخاب کنم.
رازهایی که طراحی گرافیک به من آموخت
طراحی فقط ترکیب رنگ و شکل نیست، بلکه روایتی است که باید گفته شود. هر پروژه برایم یک چالش و فرصت برای بیان یک داستان تازه است. طراحی گرافیک مثل موسیقی میماند؛ اگر نتها را خوب نچینی، آهنگت گوشنواز نمیشود.
طراحی یعنی زبان بصری که میتواند فراتر از کلمات، پیام را به دلها برساند. هر طرح، هر رنگ، هر فرم باید هدفمند باشد. خلاقیت و مهارت فنی دو بالی هستند که طراح را در مسیر موفقیت پرواز میدهند. بدون خلاقیت، طراحی خشک و بیروح میشود؛ بدون مهارت فنی، ایدهها فقط در حد یک رؤیا باقی میمانند.
حالا چرا طراحی گرافیک؟
امروز که به گذشته نگاه میکنم، میبینم طراحی گرافیک برای من یک مسیر بیپایان یادگیری و پیشرفت است. هر روز چیزی جدید یاد میگیرم و هر پروژه فرصتی است برای بهتر شدن. طراحی باعث شد که دنیای اطرافم را با نگاه متفاوتی ببینم و همیشه دنبال راههایی باشم که ایدههایم را بهتر و تاثیرگذارتر بیان کنم.
این سفر هیجانانگیز و پر از چالش، چیزی است که هیچ وقت از آن خسته نمیشوم و به همه کسانی که دنبال خلاقیت و بیان خود هستند، پیشنهاد میکنم شروع کنند.